بزرگ علوی (Bozorg Alavi)، نویسندهی شهیر ایرانی و خالق اثر چشم هایش ، به تاریخ ۱۳ بهمن ۱۲۸۲ در تهران دیده به جهان گشود. پدر و پدربزرگ او هر دو از اعضای مجلس شورای ملی بودهاند. مادرش، از نوادگان آیت الله طباطبایی بود.
ازاین رو می توان این چنین گفت که وی در خانوادهای بزرگ شد که همهی اعضای آن از اهالی سیاست و ادب بودند و از بزرگان زمانه ی خویش محسوب می شدند.
حتی در روایات مربوط به زندگی پدربزرگ علوی آمده است که وی سال های سال با متجاوزین بیگانهای که قصد به یغما بردن منابع ملی ایران را داشتهاند مقابله و مبارزه می کرده است و همین روحیه را نیز سال ها بعد در بزرگ علوی می بینیم که این بار بهجای اسلحه، قلم در دست می گیرد و به مبارزه با افکار تجاوزگرانه می رود.
بزرگ علوی، در سال ۱۲۹۹ برای تحصیل وارد آلمان شد. وی مراکز علمی متفاوتی را در دورهی دبیرستان تجربه کرد و از هرکدام از آنها بهاندازهی وسع توشه برداشت. وی در دورهای که در آلمان بود، مطالعات حرفه ای خودش را بر روی تاریخ ادبیات ایران و ادبیات جهان شروع کرد و سعی کرد که آلمانی را به حد زبان مادری اش بیاموزد
و در همین حوزه بود که با موفقیت فراوان چندین اثر آلمانی را به زبان فارسی ترجمه کرد و از معدود مترجمان زبان آلمانی گردید. که در آن دورهی تاریخی در ایران اثری را مستقیماً از زبانی ترجمه کرده بودند. وی اما یک اتفاق بسیار ناگوار در زندگی تجربه می کند که تمام زندگی او را در آتش می کشد. پدرش یک شکست بزرگ تجاری می خورد و این قضیه باعث می شود که پدرش خودکشی کند.این مسئله روح
بزرگ علوی را سخت دچار دردی عمیق می کند و به دنبال این قضیه در کمتر از یک سال نشده به ایران باز می گردد و زندگی اش را در ایران دنبال می کند. وی از آنجایی که سخت متاثر مرگ پدرش بود و روزهای سختی را دنبال می کرد، یکی از بورس هایی که در زمان برگشت به ایران برای رفتن به آلمان نصیب او شده بود را نیز رد کرد و تصمیم گرفت که به عنوان
یک معلم به شیراز برود و این گونه ادامه ی زندگی خودش را رقم بزند و در شهر شیراز، وی فرصتی پیدا کرد که به مطالعات خودش گسترش بدهد و از آن مهم تر چیزی که مدت های زیادی بود به دنبال آن سوق پیدا کرده بود، یعنی نویسندگی را به ثمر برساند و کارهایی را به رشته ی تحریر در بیاورد.او در این سال ها باز هم ترجمه را ادامه داد
و قطعاتی از آثار شیلر را نیز برای ایرانی ها ترجمه کرد.
اما مسئله آنجا بود که وی دیگر چون قبل سکون را در زندگیاش نمی پذیرفت و دچار یک بی قراری شده بود. این بی قراری برای او چون عقده ای در گلو شده بود و نمی توانست بی آنکه مدام مهاجرت کند، زندگی خود را ادامه دهد. وی به شمال رفت و تصمیم گرفت مدتی آنجا بماند. بعدها دوباره به تهران آمد و این قدر این سرگردانی ها را تحمل
کرد تا که در آخر تصمیم گرفت که در هنرستان صنعتی تهران که یکی از بزرگترین هنرستان های آن زمان در ایران بود برود و آنجا معلمی را در پیش بگیرد. وی در این دوران به مکتب های روشنفکری ارادت خاصی پیدا کرد و به حزب سوسیالیستها پیوست. اما مدتی نگذشت که به همراه ۵۰ تن از دیگر اعضای حزب بازداشت شدند و به زندان افتادند و
روزگار سختی را در زندان تجربه کردند. او در روزگاری که در زندان به سر میبرد، برای رهایی از درد های زندان، شروع به نوشتن کتابی کرد که پنجاه و سه نفر نام داشت. این کتاب نخستین کتابی بود که وی بهطور رسمی به رشتهی تحریر در میآورد. او وقایع آن کتاب راگرد تمامی هم حزبی هایش که در زندان بودند بنا کرد . بعد از اتمام این کتاب، شروع
به نوشتن داستان های کوتاهی کرد که بعدها بانام ورق پارههای زندان نام گرفت. پس از این که وی از زندان آزاد شد به حزب کمونیست روی آورد و به همین منظور نیز به کشور ازبکستان رفت که نظام کمونیستی شوروی را ببیند و به همین دلیل نیز کتابی منتشر کرد تحت عنوان ازبک ها که از اقبال خوبی نیز بهرهمند شد.وی اما پا از این نیز فراتر گذاشت و
جز بنیانگذاران حزب توده در ایران شد. پس از گرایش به این حزب مجلهای را منتشر کرد به نام مجله دنیا که در آن مقالات و داستان ها و دیگر نوشته های اعضای حزب توده را چاپ می کرد. در این مجموعه کارها آقایان تقی آرانی و ایرج اسکندری نیز حضور داشتند.وی پس از مدتی کار ادبی و فعالیت های گسترده در مجله دنیا، راه به دیدار بسیاری از بزرگان ادبیات باز کرد.
یکی از مهم ترین این دیدارها ، دیداری بود با صادق هدایت که خیلی زود به دوستی با او ختم شد. صادق هدایت و بزرگ علوی، تبدیل به دوستانی صمیمی شدند که البته در نوشتهای منسوب به بزرگ علوی، آمده است که دوستی آنها مربوط به زمانی است که مدرسه میرفته اند و روی یک نیمکت می نشسته اند، اما این امر نیاز به منبعی دارد که فی الحال در دسترس
ما قرار نگرفته است. البته ماجرای دیگری نیز در باب دوستی این دو وجود دارد که این به ظاهر منطقی تر است. ماجرا از این قرار است که وقتی بزرگ علوی از آلمان میآید، به دنبال یکی از رفقای خود در ایران می رود و آن را پیدا می کند. وقتی که به خانه ی او میرود ، کتاب پروین دختر ساسان را می بیند و آن را مطالعه می کند وخیلی زود احساس میکند که این کتاب
پتانسیل هایی دارد که متفاوت با دیگر کتاب های هم دوره اوست. از این رو تصمیم می گیرد که نویسنده ی کتاب را دیدار کند و به همین طریق با صادق هدایت آشنایی ویژهای پیدا می کند و با او روز های بسیاری را صرف می کند. پس از آن علوی قبل از اینکه کودتای ۲۸ مرداد در ایران رخ دهد، تصمیم می گیرد که از ایران برود و به آلمان اقامت گزیند.سفر درست تا زمان انقلاب
جمهوری اسلامی به درازا می کشد و وی در آنجا اقامت می گزیند. علوی استعداد بزرگی در ادبیات و ایران شناسی داشت و این در ایران برای مردمان زمان قابل درک نبود. از این رو وی در دانشگاهی به نام هومبولت، که دانشگاهی بسیار شهره در علوم مختلف بود، به سمت استادیاریمشغول به کار می شود . وی از سوی این دانشگاه مأموریت می یابد که رشتهی ایران شناسی
و زبان فارسی را به لیست رشته های دانشگاهی در این دانشگاه اضافه کند و بنیان آن را بنا نهد. وی تا ۶۵ سالگی در این دانشگاه در رشته ی ایران شناسی و زبان فارسی خدمت می کند و یکی از بزرگ ترین خدمات او در این حوزه نگارش کامل ترین و به نوعی نخستین دیکشنری یا لغتنامه ی زبان فارسی به آلمانی با همکاری پروفسور یونکر می باشد. او در طول سالهایی که
در این دانشگاه تدریس می کرد، انسانی پر کوشش بود و شاگردان بسیاری تربیت کرد.
از جمله شاگردان بزرگ او پروفسور لورنس و زوندومن بودند که هر کدام بعدها تبدیل به بزرگترین اساتید دوران خود شدند. وی حتی در زمانی که بازنشست می شود نیز دست از تحقیق و پژوهش نمی کشد و مدام با فضای دانشگاه ارتباط برقرار می کند وسعی می کند که اساتید دوران را راهنمایی کند و برای دانشجو ها یک منبع خوب ایران پژوهی باشد.وی اما در این دوران تصمیم
به نوشتن چندین اثر شاخص در ادبیات فارسی می گیرد که مهم ترین آن ها چمدان بود که تحت تاثیر افکار فروید و نظریه های او این کتاب به رشته ی تحریر در آمده است و بعد از آن کتابی را به رشته ی تحریر در می آورد که در تاریخ ادبیات ایران جز صد کتاب برتر است و آن کتاب چشم هایش می باشد. وی در نهایت پس از انقلاب جمهوری اسلامی ایران برای مدتی کوتاه به ایران بازگشت
و سپس دوباره به آلمان سفر کرد و در تاریخ ۲۱ بهمن ۷۵ بر اثر سکته ی قلبی جان خود را از دست داد و در گذشت. وی هم اکنون در آلمان دفن است و گورستان کلمبیادام میزبان پیکر این نویسنده ی بزرگ می باشد.
آثار بزرگ علوی:
چمدان
ورق پاره های زندان
چشم هایش
سالاری ها
میرزا
گیله مرد
موریانه روایت
فرهنگ فارسی به آلمانی
همچنین آثاری چون باغ آلبالو از چخوف و کسب و کار دوشیزه وان نیز از برنارد شاو را ترجمه کرده است.